زندگی انگار، نفس برای من کم گذاشته بود 

هر چه بود هم، در آغوش تو بود :)

 

انگار جنگ بزرگ میکروبی در دلم راه افتاده، بین ارتش چشمان تو و سلول‌های بی دفاع من! اگر راستش را بخواهی شاید بتوانم بگویم به مردن نزدیکم! میدانی چرا؟ چون سلول‌های من پایشان را در یک کفش کرده اند که الا و بلا باید بمیریم تا میمِ عزیز تمام روح تو را فتح کند! 

شاید بشود گفت این محاصره ای که فکر تو این روزها اطراف مرا پر کرده، قشنگ ترین و بی استرس ترین محاصره جنگی دنیا باشد! اتفاقا این تویی که این روزها به من نزدیک تر شده، مرا بلندپرواز تر کرده... به تو باید یک راز بگویم! وقتی فکر کردن بی وقفه به تو را شروع کردم، دیگر قرص نخوردم! فکر میکنم از این هم خوشحال شوی و هم ناراحت! ولی من فقط، از تو ممنونم. بیش از یک دنیا :) 

بگذریم...

مغز دستور تخلیه شهر دلم را داده... تو بیش از حد به آن نزدیک شده ای و دیگر جای هیچکسی به جز تو در دلم نیست! همینطور خیالم! به آن هم زیادی نزدیک شده ای... مثلا آن روز در آزمایشگاه دائم صدای رد پای تو می آمد که اینور و آنور میرفتی و من پشتم به تو بود ولی میدانستم داری نگاهم میکنی! سلول‌های عصبی بیش از قبل خودشان را تقویت کرده اند تا شاید بتوانند روح تو را لمس کنند... 

دست هایم شایعه انداخته‌اند که پریشب در خواب، دست تو را گرفته اند! نمیدانی چه عزیز و والا شده‌اند در میان اندام های دیگر بدنم! این شایعه آنقدر قویست که حتی من هم چیزهایی از آن یادم است! 

 

از یک ویروس ناشناخته و قوی برایت بگویم که گفته شده در مناطقی از من، به شدت در حال آلوده کردن همه جاست... قدرت تکثیر خیلی زیادی دارد و بسیار مهار نشدنیست... جاسوس هایم خبر آورده اند که اسم این ویروس "مهر تو" است! بر خلاف اسمش که پنج حرفیست، خیلی چیز پیچیده ای است! 

 

اما میدانی... انگار همه چیز آرام است. در وسط این جنگ من حس کسی را دارم که در اعماق دریا به خواب رفته... نه چیزی میشنود نه چیزی میبیند. من آرامم... آرام تر از نبض یک مرده، آرام تر از چکیدن قطره شبنم از روی گلبرگ، آرام تر از صدای بال پروانه! 

انگار سلول به سلول بدن من، خواهان این بیماریست... حق هم دارند! بیمار تو بودن سلامت‌ترین وضعیت من است! بیمار تو بودن، صلحی میان تک تک سلول‌های من به وجود می آورد که باعث میشود بی خستگی کار کنم، بی وقفه حالم خوب باشد و حتی شاید روزی آنقدر ویروس مهر تو جهش یافت که باعث شد من بی نفس و فقط با تو، زندگی کردم! 

 

دکتر همیشگی ات :)