خبر خاصی نیست..!

سلام!

داشتم میگفتم :) خبر خاصی نیست. تقریبا میشه گفت انگار توی یه آشفته بازاری گم شدم و هیچ راه فراری هم نیست باید توش بمونم و همه چی رو سر و سامون بدم. همیشه همینطور بوده دیگه... من همیشه دست تنها میمونم توی روی تمام مشکلات و این داستان همیشه تکراریست!

البته گاهی میبرم، گاهی هم میبازم. اما ایندفعه رو حتما باید ببرم چون دلایلم برای باختن خیلی مزخرفه...

دست تنهای دست تنها هم نیستم. دوستای خوبی دارم و یا پیدا کردم که گاهی وقتا با صحبتاشون آرومم میکنن یا یه جاهایی راهنماییم میکنن اما خب تهش خودمم فقط.. اشکالی نداره...

اشکالی نداره اگه رفته، اشکالی نداره اگه کارام عقب مونده، اشکالی نداره اگه وضعم خوب نیست. من درستش میکنم، من میرسم به کارام، من دووم میارم...

 

دانشگاه ها هم حضوری شده که یکی از خبرایه بد برای من محسوب میشه! نه از لحاظی که باید درس بخونمااا.. درس رو که همیشه میخونم فقط یه حسی هست درونم که میگه آدما بهم انرژی منفی میدن. آدما منظورم بچه های دانشگاهه که خب دوست دارم ازشون دور باشم! تا وقتی دور باشم همه چی خوبه، وقتی نزدیک بشم نمیدونم چی قراره پیش بیاد! اون یک و نیم ترمی که حضوری بود اولایه سال دانشجو شدنم فرق میکرد! اونجا همه همو نمیشناختیم! الان خیلی چیزا فرق میکنه...

 

همین فعلا! اینا اخبار دست یک از حال و روزمه! یه کانال یوتوبی هم زدم که قراره توش فعالیت کنم که شروع بشه از اینجا اطلاع رسانی میکنمش... قراره کارای باحالی اونجا بکنم...

 

فعلا پس..