نه دیدمش

نه میبینمش

چون همیشه از من یه خورده جلوتر بود

حس خوشبختی رو میگم

حس آرامش از ته دلی، حتی به درازای یک شب

نه دیدمش

نه میبینمش

فقط خیلی شدید حسش میکنم

حس دست هایی که لمس نخواهد شد

این طرف دنیا، این طرفی که قلب و احساس من لمس شده

حس اینکه میشد

میشد من باشم، تو باشی، خدا باشد، زندگی باشد، سیب باشد ...

چیزی مثل حواس پرتی، مرا از تمام اینها پرت کرده

و هیچکس گردن نمیگیرد

هیچکس...