همه چیز از وقتی شروع شد که...

تا حالا به این فکر کردین که آدم از وقتی به دنیا میاد، به سمت کامل شدن پیش میره؟ 

و این کامل شدنه، شامل سخت شدن، بی رحم شدن (نسبت به یه چیزایی)، جدا کردن دوست ها از دشمن ها و... میشه؟

این کامل شدنه از وقتی شروع میشه که از چیزی که انتظارش رو نداری، ضربه بدی میخوری

یه جور تلنگر 

یه جور به خودت اومدن

مثل وقتی که تو بچگی یه کار بدی انجام دادی و بابات میزنه در گوشِت 

همه چیز از وقتی شروع میشه که به خودت میایی 

و شروع میکنی به بی رحم شدن

دیگه از تو گوشی هایی که زندگی بهت میزنه، ترسی نداری 

دیگه از اینکه دلت رو بشکونن ترسی نداری 

دیگه از اینکه راجع به تو چی فکر میکنن، ترسی نداری 

یه جور بیخیالی موضعی! 

دیگه برات مهم نیست کی میمونه، کی میره 

برات مهم نیست چی داری و چی نداری 

حتی اونقدر برات مهم نیست که چیزایی که داری رو از دست بدی! 

 

اینطوری روزات میگذره تا آروم آروم، دل کوچیکت سنگ میشه

اونجاس که آدما ازت بت میسازن 

میگن تو که اینطوری نبودی 

یکم با ما مهربون تر باش 

د آخه لعنتی، همین شماها بودین که این بازی رو شروع کردید.. من بی تقصیر بودم

 

وقتی میبینی یه آدمی باهات 180 درجه فرق کرده رفتارش 

برگرد به خودت ببین چیکارش کردی 

 

همه چیز از وقتی شروع شد که من بی رحم شدم

شروع کردم به جمع کردن آتو از آدما 

به اینکه جایه جاش، ازشون استفاده کنم

که یادشون نره کی ان و از کجا اومدن

که دیگه هیچوقت

هیچوقت

هیچوقت نتونن به من آسیبی بزنن

 

آره :) 

بیخیال بودن منو ضد ضربه کرد

بی رحم بودن منو یه جنگجو.

  • دکتر زامبی
  • جمعه ۲۶ دی ۹۹

توطئه میکروبی در دلم!

زندگی انگار، نفس برای من کم گذاشته بود 

هر چه بود هم، در آغوش تو بود :)

 

انگار جنگ بزرگ میکروبی در دلم راه افتاده، بین ارتش چشمان تو و سلول‌های بی دفاع من! اگر راستش را بخواهی شاید بتوانم بگویم به مردن نزدیکم! میدانی چرا؟ چون سلول‌های من پایشان را در یک کفش کرده اند که الا و بلا باید بمیریم تا میمِ عزیز تمام روح تو را فتح کند! 

شاید بشود گفت این محاصره ای که فکر تو این روزها اطراف مرا پر کرده، قشنگ ترین و بی استرس ترین محاصره جنگی دنیا باشد! اتفاقا این تویی که این روزها به من نزدیک تر شده، مرا بلندپرواز تر کرده... به تو باید یک راز بگویم! وقتی فکر کردن بی وقفه به تو را شروع کردم، دیگر قرص نخوردم! فکر میکنم از این هم خوشحال شوی و هم ناراحت! ولی من فقط، از تو ممنونم. بیش از یک دنیا :) 

بگذریم...

مغز دستور تخلیه شهر دلم را داده... تو بیش از حد به آن نزدیک شده ای و دیگر جای هیچکسی به جز تو در دلم نیست! همینطور خیالم! به آن هم زیادی نزدیک شده ای... مثلا آن روز در آزمایشگاه دائم صدای رد پای تو می آمد که اینور و آنور میرفتی و من پشتم به تو بود ولی میدانستم داری نگاهم میکنی! سلول‌های عصبی بیش از قبل خودشان را تقویت کرده اند تا شاید بتوانند روح تو را لمس کنند... 

دست هایم شایعه انداخته‌اند که پریشب در خواب، دست تو را گرفته اند! نمیدانی چه عزیز و والا شده‌اند در میان اندام های دیگر بدنم! این شایعه آنقدر قویست که حتی من هم چیزهایی از آن یادم است! 

 

از یک ویروس ناشناخته و قوی برایت بگویم که گفته شده در مناطقی از من، به شدت در حال آلوده کردن همه جاست... قدرت تکثیر خیلی زیادی دارد و بسیار مهار نشدنیست... جاسوس هایم خبر آورده اند که اسم این ویروس "مهر تو" است! بر خلاف اسمش که پنج حرفیست، خیلی چیز پیچیده ای است! 

 

اما میدانی... انگار همه چیز آرام است. در وسط این جنگ من حس کسی را دارم که در اعماق دریا به خواب رفته... نه چیزی میشنود نه چیزی میبیند. من آرامم... آرام تر از نبض یک مرده، آرام تر از چکیدن قطره شبنم از روی گلبرگ، آرام تر از صدای بال پروانه! 

انگار سلول به سلول بدن من، خواهان این بیماریست... حق هم دارند! بیمار تو بودن سلامت‌ترین وضعیت من است! بیمار تو بودن، صلحی میان تک تک سلول‌های من به وجود می آورد که باعث میشود بی خستگی کار کنم، بی وقفه حالم خوب باشد و حتی شاید روزی آنقدر ویروس مهر تو جهش یافت که باعث شد من بی نفس و فقط با تو، زندگی کردم! 

 

دکتر همیشگی ات :)

  • دکتر زامبی
  • دوشنبه ۲۲ دی ۹۹

بی حسی موضعی

آدم تا وقتی که یه کاری برای انجام دادن داشته باشه، یه چیزی برای جنگیدن داشته باشه، یه کسی که بهش اهمیت بده داشته باشه به نظرم زنده اس! آدم وقتی میمیره که دچار روزمرگی بشه و بیست و چهار ساعت وقت داشته باشه ولی از هیچ ساعتش هیچ استفاده ای نبره... اینطوری آدم آروم آروم میمیره! 

ولی من نمردم! من هنوز خیلی کارا برای انجام دادن دارم ولی این روزا یه بی حسی شدیدی تو خودم حس میکنم. انگار زمستون درون من خیلی زودتر رسیده و راستشو بخوای الان هواش خیلی خیلی برفیه! 

دلشوره دارم به آینده، به زندگیم. همیشه داشتم.. ولی همیشه خوب بوده چون باعث شده که بیشتر و بیشتر جون بکنم و این منو یه آدم قوی تر و بهتری کرده... اما الان واقعا بی حسم و این خیلی بده.. آموزش بیوانفورماتیک رو گذاشتم پخش میشه و داره توضیح میده، لامپ اتاقم انگاری سوخته، فردا شنبه اس و من خیلی از کارایی که امروز گفته بودم انجام بدم رو انجام ندادم. نشستم اینجا و دارم مینویسم! 

میدونی من عاشق مبارزه و رقابت ام 

اما این روزها اصلا نمیخامش...

نمیدونم چطوری بگم! 

بی حسم ولی حس میکنم که این بی حسی رو نمیخام! 

  • دکتر زامبی
  • جمعه ۱۹ دی ۹۹

تست های خفن!

امروز و دیروز در حال انجام یه تست بودم به اسم MIC که بعدا آموزشش رو مینویسم حتما.. خیلی کار خفنی بود! تئوریش اینطوریه که شما میخوای با این تست ببینی کمترین مقدار دارو که روی عامل بیماری زا اثر کنه چقدره! اینجا داروی من نانو ذره طلا بود و عامل بیماری زام 6 تا بودن و خب بله! یه تست خیلی طولانی بود که خیلی طول کشید ولی وقتی تموم شد الان حس غریبی دارم! 

من از اون آدمام که همیشه باید تو مسیر باشم، اگه بیکار بمونم حالم بدتر از اینی که هست میشه! و اینو از روی بدجنسی نمیگم! ولی کاش خانوم دکتر بگه تست باید تکرار بشه تا دقت کار بره بالا :))) مدیونید اگه فکر کنید تست رو دقیق انجام ندادم که دوباره انجامش بدم! نخییرر! با اینکه بار اولم بود خیلی وسواس به خرج دادم..! اما نتایجی که امروز آنالیزشون کردم یه چیز دیگه میگفتن حالا بازم فرستادم برای خانوم دکتر تا نظرش رو بگه! 

اون باکتری هایی که به نیت هلیکوباکتر پیلوری کشت داده بودم هم امروز جواب تست اوره آز رو گزارش دادم و منفی بود! و در نتیجه هلیکو نبودن! فک کن کلی با استرس کار کنی که باکتری که داری کشت میدی سرطان زاس و یهو جوابش بیاد این اصلا اون نبوده آقا ! 

 

این دو روز حسابی مشغول بودم و کلی همه چی بهم ریخته... کارام، ذهنم و صد البته اتاقم و یادداشت هام! احتمالا فردا رو اختصاص بدم به نظم دهی به اینا...

 

راستی..! پنجشنبه داشتم باکتری حل میکردم توی آب مقطر که سوسپانسیون میکروبی درست کنم برای تست MIC، بعدش یاد اون جمله افتادم که گفتم "میخام فقط روزی 15 مین به میم فکر کنم!" و یهو دیدم این فکر کردنه، چیز جداشدنی نیست از من... حل شده توم! کلا آزمایشگاه جای خطرناکی برای یه میکروبیولوژیست شاعره! 

  • دکتر زامبی
  • دوشنبه ۱۵ دی ۹۹

دی ان آ -یه تو!

از تو هیچ نمیخواهم.. جز یک تار مویت! 

از همان فرفری ها ! از همان خوش رنگ ها

میخواهم روزی آنقدر در کارم پیشرفت کنم که با DNA تو یکی مثل خودت را بسازم! 

البته...

یکی که بماند...

یکی که مثل خودت فرفری و مهربان باشد ولی نرود! 

خودم بهش عاشقی یاد میدهم! از همان حرف های قلبمه سلمبه ای که میزدی! 

اما

میدانم.. میدانم که دلبری هایت ریشه در دی ان آ -یه تو دارند! پس.. این یکی را 

من نیازی نیست کاری کنم! (که البته نمیتوانم هم بکنم، هر چقدر هم که درس بخوانم!) 

 

امروز خسته از شلوغی تمامه شهر، چشم هایم را در تاکسی بستم، مسیر طولانی بود و خیال تو دراز ... 

دیدمت که چطور در کنار شمعدانی های خانه مان میخندیدی...! ...! ...! 

 

چهاردهم دی ماه هزار و سیصد و نود و نه / دکترِ خسته تو ...

  • دکتر زامبی
  • يكشنبه ۱۴ دی ۹۹

رکورد کشت باکتری و...!

امروز روز کشت باکتری بود! در واقع رکورد کشت باکتری در یک روزم رو شکستم و 21 پلیت باکتری از انواع مختلف کشت دادم! 

کاندیدا، انتروکوک، اورئوس، اشرشیا کلی، آسینتو، سودوموناس 

تا اینجاش خیلی خوب بود، چون قبلا باکتری کشت داده بودم دقیق میدونستم باید چیکار کنم و یه جورایی امروز آقای خودم بودم :))) که خیلی هم خوب شد اتفاقا چون امروز آزمایشگاه شلوغ بود و اگه من نمیدونستم چیکار باید بکنم همش باید در به در دنبال مسئول آزمایشگاه میگشتم. 

اما امروز یه تجربه هم گرفتم! هیچوقت توی آزمایشگاه عجله نکنید... ساعت 2 بود (ساعت 2 آزمایشگاه بسته میشه) و دو تا مزور دیگه مونده بود که بشورم و بذارم سر جاش و بریم. مایع زدم به مزور و داشتم میشستم که دیدم پایینش یکم کنده شده، دستمو کشیدم روش و نگو که تیز بود! دستم بریده شد ولی... ولی این آخر داستان نبود! یهو حواسم پرت شد، مزور هم از مایع لیز بود و از دستم در رفت، افتاد شکست! 

مثل رفتن جان از بدن دیدم که مزورم میرود! 

وای چقدر بد بود! نفهمیدم چطوری روم شد به مسئول آزمایشگاه گفتم گل کاشتم! دستمو چسب و بتادین زدم و کلی خجالت میکشیدم دیگه... پسر همیشه شلوغ تو آزمایشگاه یهو ساکت شده بود.. البته اگه قبول کنه من پولشو میدم ولی گفت فدای سرت! 

هیچی دیگه! خیلی حس بدی دارم الان...

کلا از بچگی یه جوری بزرگ شدم که رفته تو مغزم: "من نباید اشتباه کنم" .. من این مدلی بار اومدم! 

در نهایت دو تا عکس از روز شلوغ امروز ببینید!

 

اولی محیط کار:

 

دومی باکتری های کشت داده شده امروز توی انکوباتور:

 

 

  • دکتر زامبی
  • شنبه ۱۳ دی ۹۹

روز جمعه های بی قراری

امروز از اون جمعه خوبا نیست، که به خودت بیایی ببینی یهو شده عصر 

نه...

امروز از اون روزاس که تک تک، تیک تیک ثانیه های ساعت رو میشنوی و حس میکنی و مگه زمان میگذره بی صاحاب!؟ 

دست و دلم به هیچ کاری نمیره 

از این کار میپرم به اون یکی و نمیدونم اصلا چیکار کنم که یکم فقط یکم رو به راه شم

 

خیلی به فکر "میم" ام ولی همونقدر که دلتنگشم، عصبانی ام ازش و الان اگه پیام بده، فکر میکنم پتانسیل اینو دارم که یه کاری کنم بره دیگه برنگرده.. به خودم قول دادم که دیگه در روز 15 مین بیشتر بهش فکر نکنم.. آخه مگه یه آدم چقدر باید توی یه انتظار فیک و بدلی بمونه؟ 

 

باید خیلی زود برگردم به زندگیم.. با یه برنامه خیلی منظم و دقیق.. باید به تک تک ثانیه هام پایبند باشم. 

آره.. روزا میگذرن و من مطمئنم دیگه چیزی رو از دست نمیدم، به جز خیالت :)

  • دکتر زامبی
  • جمعه ۱۲ دی ۹۹

روز ظرف شویی!

یادتون باشه اگه توی آزمایشگاه کار کردین یا کار میکنید، بعد هر آزمایش همونجا اگه وقت بود وسایلتون رو اتوکلاو کنید و بعدش هم بشورین. اینو داره کسی میگه که امروز تقریبا نصف ظرف‌های آزمایشگاه رو اتوکلاو کرد و شست! به خودم اومدم دیدم دستمال برداشتم دارم اتوکلاو رو هااا میکنم و پاکش میکنم!!! 

اصلا الان که فکر میکنم من این همه ظرف نداشتم که! ظرف های مال بقیه هم افتاد به گردن من! 

 

میخوام اینجا یه کسی رو معرفی کنم که شاید بعدا خواستم بیشتر ازش حرف بزنم. فعلا خیلی رمزی بهش میگیم "میم"...

امروز بهش خیلی فکر میکردم. به هدفی که پشت کارش داشت.. میخاست منو عصبانی کنه؟ حس حسادتم رو تحریک کنه؟ یا نه... واقعا تمومه همه چی و داره یه زندگی جدید رو شکل میده؟ چرا دست از سرم برنمیدارن این فکرا .. چرا ؟ خدایا چرا باید یه نفری بشه 80 درصد درگیری ذهنی من؟ و جلوی بیشتر کارهایی که میخام انجام بدم رو بگیره؟ انرژی و روحیه ام رو بگیره؟ چرا؟ مگه من چه کردم؟؟

 

بگذریم... امشب اگه بشه (که میشه) کمی از یادداشت های آزمایشگاه رو کامل میکنم.. از آزمایشگاه که اومدم اونقدر خسته بودم مثل خرس خوابیدم و امشب فکر کنم از اون شب بیداری های طولانی در پیش دارم! 

  • دکتر زامبی
  • چهارشنبه ۱۰ دی ۹۹

اتوکلاو - AutoClave

اتوکلاو یکی از پراستفاده‌ترین دستگاه‌های آزمایشگاهیه. از قدیم و ندیم گفتن آزمایشگاهی که اتوکلاوش خاموش باشه، سوت و کوره.. آخه بس که سر و صدا میکنه این دستگاه D: 

اتوکلاو برای استریل کردن وسایل‌های آزمایشگاهی و پزشکی مثل لوله آزمایش، محیط کشت و.. استفاده میشه. طرز کارش اینطوریه که با استفاده از آب (آب مقطر) یه فشار و دمای بالا (121 درجه سانتیگراد و 15 پاسکال) ایجاد میکنه و مواد و وسایل به مدت 15 دقیقه داخلش قرار میگیرن. به این ترتیب هر چی میکروارگانیسم هستش از بین میره و در نهایت وسایل و مواد شما استریل شدن. ولی خب کلی میکروارگانیسم هم مردن :( 

برای میکروارگانیسم‌ها، اتوکلاو یه دروازه به سمت دنیای اخروی هستش و کارشون تو این دنیا تمومه :))) 

 

تاریخچه اتوکلاو برمیگرده به سال 1879 میلادی که توسط یه میکروبیولوژیست فرانسوی به اسم چارلز چمبرلین اختراع شد. 

من وقتی که وارد آزمایشگاه شدم همون اول کاری طرز کار این دستگاه رو یاد گرفتم. البته مسئول آزمایشگاه همون اول گفت این خطرناکه و اگه بترکه آزمایشگاه میره رو هوا و خلاصه کلی ته دل ما رو خالی کرد :))) و برای همین ازش دل خوشی نداشتم و ازش فاصله میگرفتم ولی بعدها دیگه کارم هر روز حداقل یه بار سر و کار زدن باهاش بود مجبور شدم دوست شم باهاش :))) 

 

چطوری از اتوکلاو استفاده کنیم؟

برای اینکه وسایل و یا موادتون رو اتوکلاو کنید اول باید ببینید آب به اندازه کافی (یعنی تا جایی که مشخصه) داره و اگه نداشت حتما آب مقطر بریزین توش. بعدش موادتون رو بذارین داخلش و اتوکلاو رو روشن کنید و دستتون رو بذارین روی دکمه Mode تا چراغ وضعیت Heater روشن بشه. حالا، در اتوکلاو رو بذارین و پیچ هاشو ببندین و در نهایت شیر تخلیه رو هم ببندید.. رو صفحه نمایش اتوکلاو دما بهتون نشون داده میشه. این دما همونطوری که گفتم تا 121 درجه (یا یه ذره کمتر و بیشتر) میره بالا و همونجا میمونه و یهو چراغ وضعیت میره به بخش Steril و دما ثابت میمونه حالا زمان به صورت برعکس از 15 دقیقه میاد پایین تا به 0 برسه.. اینجا اتوکلاو شروع شده و میکروارگانیسم ها در حال کشته شدن هستن و ممکنه بوی ماکارونی بیاد از دستگاه :))) به نظرم اگه بوی کله پاچه میومد بیشتر میشد ربطش داد به میکروارگانیسم ها ! 

حالا اینجا هر از گاهی فشار سنج رو چک کنید که از 1.8 بالاتر نره، اگه رفت حتما اتوکلاو رو خاموش کنید و به مسئول آزمایشگاه خبر بدین که بیاد و نگاش کنه ببینه چه مرگشه! 

ولی اگه هیچ مشکلی نبود، زمان به صفر که رسید اتوکلاو یه جیغ میزنه که از هر نقطه آزمایشگاه قابل شنیدنه! حالا باید خودتون رو به اتوکلاو برسونید و خاموشش کنید و یکمممممممم شیر تخلیه رو باز کنید، طوری که یه بخاری بشه ازش بیاد بیرون و البته مراقب باشید چون داغه! 

وقتی یکم دیگه گذشت، شیر تخلیه رو بیشتر باز کنید، و همینطوری ادامه بدین تا وقتی که فشار سنج بیاد رو 0. اونوقت میتونید پیچ‌های اتوکلاو رو باز کنید و مواد و وسایل شما استریل شده، آماده اس :) 

 

امیدوارم که از این پست هم خوشتون اومده باشه به دردتون خورده باشه :)

تا پست بعدی، خدانگهدارتوووون

  • دکتر زامبی
  • سه شنبه ۹ دی ۹۹

محیط کشت بلاد آگار - Blood Agar

بلاد آگار یه محیط کشته جامد هستش از 5 تا 8 درصد خون گوسفند تشکیل میشه و میشه باهاش باکتری‌هایی رو شناسایی کرد...

کدوم باکتری ها؟! اونایی که آنزیم‌هایی تولید میکنن که باعث میشه گلبول‌های قرمز لیز بخورن و با کله بخورن زمین :)))) 

به این لیز خوردن گلبول‌های قرمز میگن همولیز! 

 

من این محیط کشت رو برای باکتری‌هایی مثل اورئوس، انتروکوک و آسینتوباکتر درست کردم. 

 

چطوری بلاد آگار درست کنیم؟

به طور کلی طرز ساختن محیط کشت ها، روی قوطی پودرشون نوشته شده ولی محیط بلاد آگار یه چیزی بیشتر از هم زدن و مخلوط کردن پودر با آبه! برای ساختش باید اول با توجه به طرز تهیه اش اونو توی آب حل کنی و اتوکلاوش کنی. بعدش صبر کنی دماش به 50-40 برسه. این دما رو نمیتونی با دماسنج اندازه بگیری! باید با پشت دستت اندازه بگیره و یه طوری باشه که نه دستت بسوزه نه هم سرد باشه...

بعد از اینکه به دمای مورد نظرمون رسید باید خون رو اضافه کنی و هَمش بزنی، البته نه زیاد و تند چون کف میکنه و حالا بیا و درستش کن :))) 

حالا دیگه باید بریزی توی پلیت. البته تمام این کارها که بعد اتوکلاو گفتم باید زیر هود و کنار شعله انجام بشه تا همسایه‌های مزاحم و مهمونایه ناخوانده وارد محیط کشت نشن وگرنه محیط کشت‌هات آلوده میشه و اونجاس که باید بشینی و به اتوکلاو تکیه کنی و زار زار اشک بریزی! 

 

راستی! اگه زمانی که محیط کشت رو آوردیم بیرون و دماش حدود 80 اینا بود بهش خون اضافه کنیم، هموگلوبین خون شکسته میشه و رنگ محیط کشت شکلاتی میشه! که بهش میگن شکلات آگار که اونم بعدا در موردش حرف خواهیم زد...

 

روزگارتون عاری از میکروب‌های بیماری‌زا

تا پست بعدی، خداحافظتوون

 

  • دکتر زامبی
  • دوشنبه ۸ دی ۹۹
یک میکروبیولوژیستی که میخاد دنیا رو یه جوره دیگه ببینه!