خیلی وقته اینجا ننوشتم. خیلی وقته نیستم. هستم اما اونقدر ذهنم مشغوله که اصلا یادم رفته که یه جایی رو دارم که بیام بنویسم و خالی شم!
این چند هفته پر از اتفاق بود که از هر کدومشون میشد یه پست بامزه ساخت ولی خب...
ولی اونقدر حالم خوب نبود که خودم داوطلبانه حال خوب رو پس میزدم!
توی آزمایشگاه مزور شکستم، خونم پاشید تو صورت مسئول آزمایشگاه :)))
خلافکار شناسایی شدم :))))
رئیس آزمایشگاه بهم برگه کار داد!
کلی حس خوب...
کلی نگاه خوب...
کلی هوای خوب...
مینویسم ازشون. به زودیه زود. شاید قراره کلی روز خوب دیگه تو ادامه باشه! شاید قراره کلی اتفاق تازه دیگه بیوفته. از همشون مینویسم... مینویسم تا خالی بشم. دیگه یاد گرفتم سکوت نکنم. حرفامو قورت ندم. یاد گرفتم و حتی از این یاد گرفتنه هم مینویسم...